قبلا در تلاش برای آموختن فرهنگ آمریکایی، پدر توی یک باشگاه محلی بولینگ عضو شده بود. عصرهای چهارشنبه به باشگاه می رفت، و با داستانهای مسحور کننده ای درباره ی بازی برمی گشت. در این میان کم کم باورش شد که بولینگ باز چیره دستی است.
بولینگ برای دلار مسابقه ای تلویزیونی بود که دنیای جذاب بولینگ را با هیجان لاس و گاس همراه می کرد. شرکت کننده برای گرفتن جایزه باید دو ضربه پشت سر هم را می برد. هربار شرکت کننده ای نمی برد، به مبلغ جایزه اضافه می شد، و هیجان یک درجه بالاتر می رفت. ما همیشه این برنامه را می دیدیم همراه با تفسیرهای پدر که شباهتی به عبارات سایر گویندگان ورزشی نداشت . از روی کاناپه ما بولینگ آسان به نظر می آمد. نمی فهمیدیم چرا این همه شرکت کننده هیچ کدام جایزه اصلی را نمی برند. در پایان هر برنامه از بینندگان دعوت می شد با استودیو تماس بگیرند و توی مسابقه شرکت کنند. پدر تمام جسارتش را جمع کرد و تماس گرفت، و برای یک دور آزمایشی دعوت شد.
پدر مسافت یک ساعت و نیمه ی رفت و برگشت تا استودیو را برای اولین دور آزمایشی طی کرد و با احساسی پیروزمندانه برگشت. هیچ ضربه ای را درست نزده بود، اما به اون گفته بودند یک نوبت آزمایشی دیگر هم شرکت کند. اگر بار دوم خوب پیش می رفت، او توی تلویزیون ظاهر می شد.
یک سفر یک ساعت و نیمه ی دیگر برای آزمایش دوم، و او برای شرکت توی یک برنامه انتخاب شد. پدر امیدوار بود شرکت کنندگان قبل از او نبرند تا جایزه پر و پیمان باشد. دلش را صابون زده بود برای یک پول کلان.