من . . . تو


تو مرا می فهمی 

من تو را می خواهم

 و همین ساده ترین قصه یک انسان است

تو مرا می خوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

و تو هم می دانی

تا ابد در دل من می مانی

مگس ...


مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم
ای دو صد نور به قبرش بارد 
مگس خوبی بود 
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم

فیزیک . . .


فیزیک خیلی آسون میشد


اگه بجای سیب


خود درخت می افتاد رو نیوتون . . .

زبان . . .


همیشه شلاق ها نمی زنند . . .


گاهی زبان ها طوری می زنند

که سالها برنمی خیزی . . .


گاهی هم نگاه ها چنان می زنند

که برای همیشه می خوابی . . .

پدر . . .


همه میپندارند، 

که عکس پدرم را ؛

به دیوار خانه ام آویخته ام!

 اما نمیدانند 

که دیوار خانه ام را ،

 به عکس پدرم تکیه داده ام....